بديهي است كه تاريخچه تصويرگري كتاب كودك با پيشرفت هاي فني هنر گرافيك ارتباطي تنگاتنگ دارد ، با اين حال شكي نيست كه سال ها پيش از ظهور نخستين فرايند ابتدايي چاپ ، كودكان از اشتياق وسوسه ي بزرگترها براي انتقال داستان ها به ايشان از راه چشم ، هم لذت برده و هم چيزهايي ياد گرفته اند . در بهترين شكل آن ، اين فرضيه قابل ذكر است كه هنرمند به دنياي كودكان توجه داشته باشد ، آن را به خوبي بشناسد و براساس اين بينش و آگاهي ، در تصاويرو نقاشي هاي خود واقعيت ها راترسيم كند كه با دنياي كودكان منطبق و با دنياي بزرگسالان متفاوت باشد . بدترين نوع تصويرپردازي كه متاسفانه واقعي نيز به نظر مي رسيد ، متعلق به اولين دوره تصويرپردازي براي كودكان است . نوعي كه هنرمند تمايلي به ايجاد تغيير هايي در سبك هنري خود نداشت ، هنرمند همه چيز را زيبا وشيرين و دوست داشتني تصوير مي كرد . كودكان را با چانه هايي گرد و كودكانه ، لب هايي هميشه خندان ، همراه با بره هاي معصوم ، تولد سگ هاي زيبا و كوچك و .... ترسيم مي كرد . البته به اين تصويربايد يك پس زمينه شاد و سبز و زيبا را هم اضافه نمود . اين تصويرپردازي رمانتيك و احساسي ، فرسنگها از دنياي كودكان فاصله داشت . در اين تصويرپردازي كه طبعا غير واقعي بود ، كودك آنچنان نشان داده مي شد كه هنرمند بزرگسال فكر مي كرد . تصويري كه از دنياي واقعيت ها فاصله بسيار داشت . چنين سبكي نمي توانست با واقعيت هاي دنياي اطراف خود ستيز كند و يا از كنار آن ها به سادگي بگذرد ، در نتيجه عكس العمل و پاسخ به اين سبك هنري رمانتيك و احساسي ، گرايشي 180 درجه اي به واقعيت گرايي بود .
هنرمندان اين سبك جديد هنري چنين استدلال مي كردند كه دنيا را آنطور كه هست بايد ديد و روي استدلال خود ، اصرار داشتند . براي اين تصويرگران ، تاكيد در جزء جزء واقعيت مطرح بود و هيچ چيز - چه تلخ و چه شيرين - از قلم هنرمند نمي افتاد . هنرمند بالحظه لحظه و ذره ذره ي دنياي واقعي ، صادقانه برخورد مي كرد و دنيا را دقيقا با تمام جزئياتش به تصويرمي كشيد . اين تصويرپردازان معتقد بودند كه آنچه ترسيم مي شود ، براي كودكان زيبا نيست و احساس زيبايي را تنها زماني مي توان خلق كرد كه هنرمند واقعيت دنياي اطراف خود را با چشمان احساس خود ، انتخاب كند و سپس به وسيله دستاني حساس آن را به تصويردرآورد . لازم است هنرمند تصويرساز اطلاعات كاملي از تكنولوژي چاپ ، هنر رنگ شناسي وسبكهاي مختلف نقاشي و .... داشته باشد . چراكه اين آگاهي ها و اطلاعات ، بركيفيت و توانائي هاي هنري او مي افزود و از نظر كيفي نيز به كار غنا مي بخشيد . هنرمنداني كه در اين مرحله خاص از تصويرپردازي مطالب كودكان ظاهر شدند ، داراي سبك يك دستي نبودند و واقعيت از ديدگاه آن ها ، ر طيف و سيعي از سبك هاي هنري پرداخت مي شد . اين طيف وسيع بايك تنوع عظيم در تصويرپردازي ، دربين دو قطب قرار مي گرفت . بدين صورت كه يك قطب ، تصويرپردازي واقع بينانه قرار داشت و در قطب ديگر ، تصويرپردازي باتخيل گمراه كننده . هرچند تصويرپردازي در اين دو قطب متنوع بود ، ليكن تمام تصاوير براساس يك زيربنا و بنياد كلي قرار داشتند . چون تمام اين تصويرگران معتقد بودند تصاوير ي از طبعت يا انسان كه با يك رشته واقعيت هاي ضروري و اجباري گره خورده اند ، به گونه اي ترسم مي شوند كه نشان مي دهند يك مغز بزرگسال درباره آنها انديشيده و چشمان يك بزرگسال ، آن ها را ديده است . بنابراين در اين سبك خاص واقع گرايانه ، اولين موضوع مهمي كه مي شد مطرح كرد اين بود كه براساس چنين تفكري ، هرگز نمي توان يك الفباي خاص هنري براي تصويرپردازي مطالب كودكان يافت . چون در ترسيم واقعيت ، اين انديشه وچشم بزرگسال بود كه مي ديد وآنچه را كه كه مي ديد ، به كمك انديشه به تصويرمي كشيد .
گروهي از تصويرگران كودك معتقد بودند ، تصويري كه پرداخت مي كنند ، براي كودك زيبا و جالب است . اعتقاد آن ها براين بود كه دنيايي را كه آن ها تصويرمي كنند ، آنقدر زيبا و ديدني است كه بايد در آن خيره شد . گروه ديگر تصويرسازان كه يك گام فراتر گذاشته ، معتقد بودند كه : اگر تصوير براي كودكان است ، بايد با موارد موضوع داستان صادقانه برخورد كنند و احساس و عاطفه ي داستان ، روح و فضاي داستان را به درون خود متجلي و منعكس كند . اين نگاهي واقع گرايانه به دنياي اطراف بود . دنياي واقعي به داستان ها راه يافته بود و تصويرپرداز نيز با دنياي داستان ، صادقانه برخورد كرده بود.
144
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0